خلاصه کتاب حرفه داستان نویس 8 | تغییر وضعیت و موقعیت

خلاصه کتاب حرفه: داستان نویس 8: تغییر وضعیت و موقعیت ( نویسنده فرانک ای. دیکسون، ساندرا اسمیت )
در دنیای داستان نویسی، یکی از چالش های اصلی و در عین حال حیاتی برای هر نویسنده ای، مهارت در مدیریت و تغییر وضعیت ها و موقعیت های داستانیه. این کتاب به شما کمک می کنه تا بدون اینکه خواننده تون گیج بشه یا خسته بشه، داستانتون رو با تغییر زمان، مکان، یا حتی حالت های روحی شخصیت ها، به شکلی روان و جذاب پیش ببرید. فهمیدن این تکنیک ها مثل داشتن نقشه ی راهی می مونه که داستان شما رو از یک نوشته ی معمولی، تبدیل به اثری حرفه ای و میخکوب کننده می کنه.
داستان نویسی فقط ایده های خوب نیست؛ داستان نویسی یعنی بلد بودن فن و فوت های روایت که قلب هر قصه رو تشکیل می ده. بین یک داستان که مخاطب رو تا آخر با خودش می کشه و داستانی که وسط راه رها میشه، یک مرز باریک وجود داره: چگونگی تغییر وضعیت و موقعیت داستانی. فرانک ای. دیکسون و ساندرا اسمیت، در کتاب حرفه: داستان نویس 8: تغییر وضعیت و موقعیت، دقیقا همین مرز رو به ما نشون می دن و کمک می کنند تا به عنوان نویسنده، این مهارت رو در خودمون تقویت کنیم. این کتاب، که هشتمین جلد از مجموعه ارزشمند حرفه: داستان نویس هست، یک راهنمای جامع و کاربردیه برای هر کسی که می خواد حرفه ای داستان بگه. چه نویسنده تازه کاری باشی که داری الفبای داستان نویسی رو یاد می گیری، چه نویسنده ای که مدتیه قلم می زنی و دنبال ظرافت های بیشتر می گردی، این کتاب نکات کلیدی و عملی رو بهت یاد می ده که می تونی بلافاصله توی نوشته هات به کار ببری. قراره با هم یک سفر هیجان انگیز به دل این کتاب داشته باشیم و ببینیم چطور میشه با تسلط بر تغییر وضعیت، داستان های پویاتر و جذاب تری خلق کرد.
نویسندگان و پشتوانه: فرانک ای. دیکسون، ساندرا اسمیت و میراث Writer’s Digest
وقتی اسم فرانک ای. دیکسون و ساندرا اسمیت میاد، برای اهالی قلم یک حس اعتبار و تخصص خاصی رو به همراه داره. این دو نویسنده، خودشون سال ها تجربه توی دنیای نوشتن و آموزش نویسندگی رو دارن. فرانک ای. دیکسون، یک جورایی ستون فقرات مجله معروف Writer’s Digest بوده و سال ها به عنوان ویراستار و نویسنده در این نشریه فعالیت کرده. Writer’s Digest هم که دیگه نیازی به معرفی نداره؛ یک مجله قدیمی و معتبر آمریکاییه که از سال ۱۹۲۰ تا الان، پاتوق نویسنده ها و علاقه مندان به ادبیات بوده. توی این مجله، بهترین نویسنده ها، ویراستارها و مدرسین داستان نویسی، نکات، تکنیک ها و تجربیاتشون رو با بقیه به اشتراک می گذاشتن.
ساندرا اسمیت هم که خودش دست به قلم بوده و مثل دیکسون، از متخصصین این حوزه محسوب میشه. این همکاری و تخصص، باعث شده مجموعه حرفه: داستان نویس به یک گنجینه واقعی برای هر نویسنده ای تبدیل بشه. این مجموعه، در واقع گلچینی از بهترین مقالات و آموزش هایی هست که طی سال ها در Writer’s Digest منتشر شده. هر جلد از این مجموعه روی یک جنبه خاص از داستان نویسی تمرکز داره و مثل یک کلاس درس فشرده و کاربردی عمل می کنه. کتاب تغییر وضعیت و موقعیت هم از این قاعده مستثنی نیست و به همین دلیل، به عنوان یک منبع ضروری برای هر نویسنده ای که دنبال بهبود مهارت های انتقال داستانی خودشه، شناخته میشه. وقتی حرف از دیکسون و اسمیت میشه، خیالت راحته که داری از کسانی یاد می گیری که هم خودشون کار بلدن و هم میدونن چطور باید این علم رو به دیگران منتقل کنن.
تغییر وضعیت و موقعیت: قلب تپنده هر داستان موفق
حالا بیاین ببینیم اصلا تغییر وضعیت و موقعیت یعنی چی و چرا انقدر مهمه؟ خیلی ساده بگم، منظور از تغییر وضعیت و موقعیت، هر نوع جابجایی یا دگرگونیه که توی داستان اتفاق می افته. مثلاً ممکنه زمان داستان عوض بشه؛ از گذشته به حال بیایم یا به آینده بریم. شاید مکان داستان تغییر کنه؛ از یک اتاق به یک شهر دیگه یا حتی یک کشور دیگه. گاهی هم ممکنه حالت روحی شخصیت ها عوض بشه؛ مثلاً شخصیت از حالتی شاد به غمگین بره، یا زاویه دید راوی تغییر کنه. حتی ممکنه عمل یا رویداد داستانی از یک موقعیت به موقعیت دیگه جهش پیدا کنه.
شاید بگی خب این که عادیه، داستان ها همیشه تغییر می کنن. آره، درسته، اما نکته اینجاست که چطور این تغییرات رو مدیریت کنیم. اینجا دقیقا مرز بین یک داستان آماتوری و یک اثر حرفه ای مشخص میشه. یک نویسنده حرفه ای، مثل یک شعبده باز ماهر، این تغییرات رو اونقدر ظریف و نامحسوس انجام می ده که خواننده حتی متوجه نمی شه که چطور و کی از یک صحنه به صحنه دیگه منتقل شده. اما یک نویسنده تازه کار، ممکنه بدون هیچ مقدمه ای، ناگهانی داستان رو از این رو به اون رو کنه و خواننده رو گیج و سردرگم کنه.
فکر کن داری یک فیلم می بینی که بدون هیچ کاتی، مدام صحنه ها از این ور به اون ور می پرن؛ چه حسی بهت دست میده؟ کلافه میشی، نه؟ توی داستان نویسی هم دقیقا همینه. اگه این تکنیک ها رو نادیده بگیریم، خواننده با گسست های داستانی روبرو میشه، حوصله اش سر میره و دیگه نمی تونه با داستان ارتباط برقرار کنه. داستان براش باورپذیر نیست و در نهایت، کتاب رو می بنده و می ذاره کنار. این کتاب دقیقا بهمون یاد می ده که چطور این انتقال ها رو اونقدر هنرمندانه انجام بدیم که خواننده همیشه توی جریان داستان بمونه و اصلا دلش نخواد کتاب رو زمین بذاره.
تکنیک های کلیدی برای انتقال های بی نقص در داستان (خلاصه جامع بخش های اصلی کتاب)
حالا که فهمیدیم «تغییر وضعیت و موقعیت» چیه و چرا اینقدر مهمه، بریم سراغ بخش جذاب ماجرا: تکنیک های عملی! دیکسون و اسمیت، با مثال های عینی و کاربردی، چند تا راهکار طلایی بهمون یاد می دن که می تونیم ازشون برای انتقال های روان و حرفه ای توی داستان هامون استفاده کنیم. این ها همون رازهایی هستن که نویسنده های بزرگ بلدن و کمتر جایی به این شکل جامع و دقیق یادشون می دن.
قلاب و طناب: هنر انتقال تدریجی و موثر
یکی از قشنگ ترین و کاربردی ترین تشبیه های این کتاب، همینه: «قلاب و طناب». تصور کن یک کوهنوردی رو که می خواد از یک صخره بالا بره. اول قلاب رو پرتاب می کنه به لبه بعدی، مطمئن که شد، با طناب خودش رو بالا می کشه. نویسنده هم دقیقا باید همین کار رو بکنه! وقتی می خوایم یک تغییر وضعیت یا موقعیت داشته باشیم، مثلاً از زمان حال به گذشته بریم یا از یک مکان به مکان دیگه، اول باید یک «قلاب» پرتاب کنیم.
قلاب چیه؟ قلاب یک اشاره کوتاه، یک جمله، یا حتی یک کلمه به اتفاقی هست که قراره بعداً توی داستان بیاد یا قبلاً افتاده. این قلاب، ذهن خواننده رو آماده می کنه. مثلاً شخصیتت داره توی یک کافی شاپ با دوستش حرف می زنه و بعد توی ذهنش میاد: «یادش افتاد که باید فردا به بانک می رفت.» این «باید فردا به بانک می رفت» همون قلابه. حالا وقتی توی پاراگراف بعدی می نویسی: «صبح روز بعد، وقتی به بانک رفت…»، دیگه نیازی به توضیح طولانی نیست. خواننده متوجه میشه که داستان به آینده پریده و داره با «طناب» قلاب به صحنه بعدی منتقل میشه. این روش، خیلی طبیعی تر و بی دردسرتر از اینه که یک دفعه بنویسی: «صبح روز بعد، او به بانک رفت.» بدون قلاب، ممکنه خواننده احساس گسست کنه. این تکنیک، داستان رو مثل یک مسیر صاف و هموار پیش می بره، نه مثل جاده ای پر از دست انداز.
استفاده از محیط و زمان برای انتقال: آب و هوا، فصل ها و رویدادها
عناصر طبیعی و محیطی می تونن بهترین قلاب ها برای انتقال باشن؛ البته اگه بلد باشی چطور ازشون استفاده کنی. هوا، فصل ها، طلوع و غروب خورشید، یا حتی رویدادهای مشخص، همه اینها پتانسیل این رو دارن که به عنوان یک «قلاب طبیعی» برای انتقال های زمانی یا مکانی داستان عمل کنن. لازم نیست حتماً بنویسی «دو هفته بعد…» یا «آن ها به مکان دیگری رفتند…»
مثلاً، اگه شخصیتت توی یک روز آفتابی توی پارک قدم می زنه و بعد می خوای چند ماه بعد رو نشون بدی، می تونی از تغییر فصل استفاده کنی: «آفتاب سوزان مردادماه، پوست صورتش را برنزه کرده بود. حالا که برگ های درختان توی پارک نارنجی شده بودند و بادی خنک می وزید، دلش برای گرمای آن روزها تنگ شده بود.» اینجا، تغییر «آفتاب مردادماه» به «برگ های نارنجی و باد خنک»، خودش یک انتقال زمانی رو بدون هیچ توضیح اضافه ای به خواننده نشون میده. همینطور، یک رویداد خاص مثل یک جشن، یک امتحان، یا یک حادثه، می تونه نقطه عطفی برای شروع یک بخش جدید یا جهش به آینده باشه. این تکنیک، باعث میشه انتقال ها، نه فقط یک جابجایی خشک، بلکه بخشی از بافت زنده داستان باشن و به باورپذیری محیط هم کمک کنن.
فلاش بک (بازگشت به گذشته): چه زمانی و چگونه؟
فلاش بک، مثل یک سفر در زمان می مونه. می تونه داستانت رو خیلی غنی تر و شخصیت هات رو عمیق تر کنه. ما از فلاش بک استفاده می کنیم تا پیش زمینه ای از شخصیت ها، اتفاقات گذشته ای که روی حال تاثیر گذاشتن، یا حتی جزئیاتی که الان برای خواننده مهم هستن، بهش بدیم. این کار باعث میشه خواننده بهتر شخصیت ها رو درک کنه و دلیل رفتارهای امروزشون رو بفهمه. اما باید خیلی مراقب باشی؛ فلاش بک یک شمشیر دولبه ست.
اگه بی حساب و کتاب ازش استفاده کنی، ممکنه ریتم داستان رو از بین ببری، خواننده رو گیج کنی و کاری کنی که حس کنه از داستان اصلی پرت شده بیرون. تصور کن یک دفعه وسط یک ماجرای پرهیجان، یک فلاش بک طولانی و بی ربط بیاد؛ حتماً کلافه میشی! پس چطور باید فلاش بک رو روان و درست اجرا کنیم؟
- ورود روان: همیشه قبل از فلاش بک، یک قلاب یا اشاره کوچیک به گذشته داشته باش. مثلاً «بوی نان تازه، او را یاد نانوایی محله کودکی اش انداخت…» این خودش یک سیگنال برای ورود به فلاش بکه.
- کوتاه و هدفمند: فلاش بک باید مثل یک فلش باشه؛ سریع بزنه به هدف و برگرده. زیاده روی نکن.
- خروج واضح: به همون اندازه که ورود به فلاش بک مهمه، برگشتن به زمان حال هم اهمیت داره. با یک جمله یا پاراگراف کوتاه، خواننده رو به زمان اصلی داستان برگردون. مثلاً «صدای زنگ تلفن، او را از گذشته به حال کشاند.»
- ارتباط مستقیم: فلاش بک باید همیشه یک دلیل محکم و یک ارتباط مستقیم با اتفاقات حال حاضر داستان داشته باشه. نباید صرفاً برای پر کردن صفحات باشه.
با رعایت این نکات، فلاش بک های شما می تونن مثل چاشنی های قوی، داستانتون رو خوشمزه تر کنن، نه اینکه طعمش رو خراب کنن.
حفظ پیوستگی صوری و معنایی: دو بال پرواز داستان
داستانت مثل یک پرنده می مونه که برای پرواز کردن نیاز به دو بال داره: بال پیوستگی صوری و بال پیوستگی معنایی. این دو بال باید با هم هماهنگ باشن تا پرنده داستان بتونه توی آسمان روایت، اوج بگیره. پیوستگی صوری یعنی چی؟ یعنی ظاهر داستان، زبان نوشتاری، سبک، لحن و حتی ساختار جملاتت، باید در طول داستان، مخصوصاً در زمان انتقال ها، یکپارچه بمونه. اگه یک دفعه لحنت از محاوره ای به رسمی تغییر کنه یا سبک نوشتاریت از توصیفی به گزارشی بپره، خواننده حس می کنه داستانت شلخته و بی نظم شده.
اما پیوستگی معنایی چی میگه؟ این بال مربوط میشه به درون مایه داستان، موضوع اصلی، پیام های پنهان، و حتی لحن کلی داستان (شاد، غمگین، مرموز). وقتی وضعیت داستانی رو تغییر میدی، باید حواست باشه که این تغییر، به معنای اصلی داستانت ضربه نزنه. مثلاً اگه داستانت یک تم جدی و فلسفی داره و یک دفعه توی یک صحنه، بدون دلیل قانع کننده، لحن رو به طنز مطلق می بری، پیوستگی معنایی داستانت از دست میره.
«مهمترین هنر نویسنده در تغییر وضعیت، این است که خواننده هرگز متوجه نشود که این اتفاق افتاده است. انتقال باید آنقدر طبیعی باشد که بخشی جدایی ناپذیر از خود روایت به نظر برسد.»
دیکسون و اسمیت تاکید می کنند که یک تغییر وضعیت ممکنه هم بعد صوری داشته باشه و هم بعد معنایی. مثلاً یک تغییر زمان و مکان ممکنه نیاز به تغییر لحن و زبان (صوری) داشته باشه، و در عین حال، باید به تم اصلی داستان هم وفادار بمونه (معنایی). راهکار اینه که همیشه قبل از هر انتقالی، فکر کنی که این تغییر چطور روی ظاهر و معنای داستانت تاثیر میذاره و چطور می تونی این دو رو به بهترین شکل یکپارچه کنی. با این کار، داستانت انسجام خودش رو حفظ می کنه و خواننده، بدون هیچ گسستی، تا آخر باهات میاد.
کنترل سرعت و ضرب آهنگ داستان از طریق انتقال ها
داستانت مثل یک قطار می مونه؛ گاهی باید آروم حرکت کنه تا مسافرها (خواننده ها) بتونن از پنجره بیرون رو نگاه کنن و از جزئیات لذت ببرن، و گاهی باید سرعت بگیره و تند پیش بره تا به هیجان اوج برسه. سرعت و ضرب آهنگ داستان، رابطه مستقیمی با چگونگی و سرعت تغییر وضعیت ها و موقعیت ها داره. یک نویسنده ماهر، مثل یک لوکوموتیوران حرفه ای، می دونه کی باید گاز بده و کی ترمز کنه.
اگه بخوای یک صحنه مهم و پرتعلیق رو نشون بدی، معمولاً انتقال ها رو کندتر می کنی، به جزئیات بیشتری می پردازی و زمان رو کش میدی. مثلاً، یک صحنه تعقیب و گریز رو با انتقال های سریع و پشت سر هم از مکان های مختلف و دیدگاه های متفاوت نشون میدی تا حس هیجان و سرعت منتقل بشه. اما اگه بخوای یک دوره طولانی از زندگی شخصیتت رو نشون بدی که اتفاق خاصی توش نیفتاده، می تونی با انتقال های سریع و خلاصه وار از زمان های طولانی بگذری و فقط به نقاط عطف اشاره کنی.
مثلاً، اگه می خوای نشون بدی یک سال از زندگی شخصیتت گذشته و فقط می خوای بگی «در این یک سال، او هر روز به این دیوار خیره می شد»، اینجا یک انتقال سریع انجام دادی. اما اگه اون یک سال پر از اتفاقات مهم باشه، باید با انتقال های کندتر و جزئی تر، اون ها رو شرح بدی. تکنیک های تنظیم سرعت با هدف خاص رو باید بلد باشی. گاهی با یک جمله کوتاه و یک انتقال سریع، یک دهه رو رد می کنی، و گاهی یک لحظه رو توی چندین صفحه شرح میدی تا اوج احساسی یا تعلیق رو به خواننده منتقل کنی. با این کار، تو نه تنها داستانت رو پیش می بری، بلکه روی حس و حال خواننده و تاثیرگذاری صحنه ها هم کنترل کامل داری.
توصیف و ایجاد موقعیت داستانی: فراتر از کلمات
یک داستان خوب، فقط گفتن ماجرا نیست؛ خلق یک دنیای ملموسه که خواننده بتونه خودش رو توش حس کنه. توصیف و ایجاد موقعیت داستانی یعنی ساختن فضایی که خواننده توی اون نفس بکشه، صداها رو بشنوه، بوها رو حس کنه و رنگ ها رو ببینه. این مهارت به خصوص موقع تغییر وضعیت و موقعیت اهمیت پیدا می کنه. وقتی از یک صحنه به صحنه دیگه میری، باید بتونی اون فضای جدید رو اونقدر خوب به تصویر بکشی که خواننده بدون هیچ تلاشی، خودش رو در اونجا حس کنه.
چطور میشه یک موقعیت داستانی باورپذیر ساخت؟
- توصیفات حسی: فقط به دیده ها اکتفا نکن. از همه حواس پنج گانه کمک بگیر. بوی خاک باران خورده، صدای زنگوله های گوسفندان، گرمای آفتاب روی پوست، مزه تلخ قهوه. این جزئیات حسی، موقعیت رو زنده می کنن.
- از دیدگاه شخصیت ها: یک نویسنده حرفه ای، معمولاً توصیفات رو از دریچه چشم و ذهن شخصیت ها ارائه می ده. مثلاً به جای اینکه بگی «اتاق تاریک بود»، می تونی بنویسی «علی نمی توانست چیزی را در تاریکی اتاق تشخیص دهد، دستش را جلو برد تا به دیوار برخورد نکند.» اینجوری خواننده هم خودش رو جای علی میذاره و تاریکی رو حس می کنه.
- جزئیات مؤثر: نیازی نیست همه چیز رو توصیف کنی. «پرهیز از زیاده گویی» یک اصل مهمه. فقط جزئیاتی رو انتخاب کن که مهم هستن، به پیشبرد داستان کمک می کنن، یا به شخصیت ها معنی میدن. مثلاً به جای توصیف کامل یک اتاق، فقط به چند وسیله خاص اشاره کن که وضعیت مالی یا روحی شخصیت رو نشون میدن.
با این روش ها، تو یک موقعیت داستانی رو می سازی نه فقط می نویسی. این ساختن، کاری می کنه که خواننده کاملاً در داستان غرق بشه و با هر تغییر وضعیت، یک دنیای جدید و قابل لمس رو تجربه کنه.
درس های عملی و توصیه های کاربردی برای نویسندگان
خب، تا اینجا کلی درباره اهمیت و تکنیک های تغییر وضعیت و موقعیت صحبت کردیم. حالا وقتشه که این دانش رو از توی کتاب بیاریم بیرون و توی نوشته های خودمون به کار ببریم. فرانک ای. دیکسون و ساندرا اسمیت، فقط تئوری درس نمی دن؛ راهکارهای عملی هم ارائه می کنن که واقعاً به درد می خوره.
تمرین عملی: چگونه تکنیک های این کتاب را در نوشته های خود به کار بریم؟
بهترین راه برای یادگیری، تمرینه. همین الان یک قلم و کاغذ بردار و این تمرین ساده رو انجام بده:
- سناریو اول: یک صحنه رو تصور کن که یک شخصیت داره یک کار روزمره انجام می ده (مثلاً قهوه درست می کنه). حالا بنویس که چطور می تونی با استفاده از تکنیک «قلاب و طناب»، این صحنه رو به یک صحنه کاملاً متفاوت در یک زمان دیگه (مثلاً دو روز بعد در محل کارش) منتقل کنی. به جای یک انتقال ناگهانی، یک قلاب کوچیک توی پاراگراف اول بنداز و بعد با یک «طناب» مناسب، به صحنه دوم برو.
- سناریو دوم: یک اتفاق مهم در زندگی شخصیتت رو بنویس. حالا چطور می تونی یک فلاش بک کوتاه و هدفمند به گذشته، که دلیل یا ریشه این اتفاق رو توضیح می ده، به صورت روان وارد داستانت کنی و دوباره به زمان حال برگردی؟ حواست باشه که فلاش بک خیلی طولانی نشه و خواننده رو گیج نکنه.
- سناریو سوم: یک تغییر فصل (مثلاً از تابستان به پاییز) رو به عنوان یک «قلاب» برای انتقال زمانی در داستانت استفاده کن. به جای اینکه مستقیم بگی «سه ماه بعد…»، با توصیف تغییرات آب و هوا و طبیعت، گذر زمان رو نشون بده.
این تمرین های ساده، بهت کمک می کنن تا این تکنیک ها رو ملکه ذهنت کنی و ناخودآگاه توی نوشته هات ازشون استفاده کنی.
اشتباهات رایج: مروری بر خطاهای متداول در تغییر وضعیت و راهکارهای اجتناب از آن ها
حالا که داریم تمرین می کنیم، بد نیست به چند تا اشتباه رایج هم که ممکنه تو دامشون بیفتیم، اشاره کنیم:
- پرش های ناگهانی و بدون مقدمه: این بزرگترین اشتباهه. خواننده یک دفعه می بینه از شمال داستان پرت شده جنوب! همیشه قبل از تغییر، یک سیگنال، یک قلاب، یا یک جمله آماده کننده بهش بده.
- فلاش بک های طولانی و بی ربط: همونطور که گفتیم، فلاش بک باید مثل یک فلش باشه؛ سریع و هدفمند. اگه فلاش بکت طولانی بشه یا ربطی به حال نداشته باشه، خواننده رو از داستان اصلی جدا می کنه.
- زیاده گویی در توصیف انتقال ها: از اون طرف بوم هم نیفتیم! نیازی نیست ساعت ها درباره اینکه چطور شخصیت از یک اتاق به اتاق دیگه رفت، توضیح بدی. ظرافت در انتقال یعنی کم گویی و کارآمدی.
- عدم حفظ پیوستگی لحن و سبک: اگه یک دفعه لحن و سبک داستانت بدون دلیل تغییر کنه، انگار چند نفر داستان رو نوشتن. همیشه به صدای روایی خودت وفادار بمون.
- نادیده گرفتن ریتم داستان: اگه همه انتقال ها رو با یک سرعت انجام بدی، داستانت خسته کننده میشه. سرعت رو متناسب با اهمیت صحنه و هدفی که داری، تنظیم کن.
مطالعه عمیق: توصیه به تحلیل آثار نویسندگان بزرگ با تمرکز بر تکنیک های انتقال آن ها
یک نویسنده خوب، یک خواننده خوب هم هست. برای اینکه توی تغییر وضعیت و موقعیت استاد بشی، باید آثار نویسندگان بزرگ رو با دقت بیشتری بخونی. وقتی یک رمان رو دستت می گیری، فقط داستان رو نخون. تمرکز کن روی اینکه نویسنده چطور از یک صحنه به صحنه دیگه میره. چطور زمان رو تغییر میده؟ چطور مکان ها رو عوض می کنه؟ آیا از قلاب و طناب استفاده می کنه؟ فلاش بک هاش چطورن؟ با این کار، تو به جای اینکه فقط داستان بخونی، یک جورایی داری کلاس خصوصی با نویسنده برتر جهان برمی داری!
بازنویسی: نقش بازنویسی در بهبود انتقال ها و حفظ انسجام
هیچ نویسنده ای نیست که اولین پیش نویسش عالی باشه. بازنویسی، بخش جدایی ناپذیر فرآیند نویسندگیه. بعد از اینکه پیش نویس اولت رو نوشتی، حالا وقتشه برگردی و فقط روی انتقال ها تمرکز کنی. آیا انتقال هات روان هستن؟ آیا خواننده رو گیج نمی کنن؟ آیا ریتم داستان رو حفظ کردن؟ شاید یک جمله رو جابجا کنی، یک کلمه اضافه کنی، یا یک پاراگراف رو حذف کنی و ببینی که چقدر داستانت حرفه ای تر میشه. گاهی اوقات، یک تغییر کوچیک توی یک جمله، می تونه تاثیر بزرگی روی روان بودن کل داستان داشته باشه.
جمع بندی: قدرتمندسازی روایت با تسلط بر تغییر وضعیت
خلاصه که رفقای داستان نویس، داستان نویسی یه شغل نیست، یه هنره. هنری که ظرافت ها و ریزه کاری های خاص خودش رو داره. اگه بخوایم داستان های معمولی رو کنار بذاریم و بریم سراغ خلق روایت های حرفه ای و ماندگار، باید روی مهارت هایی مثل تغییر وضعیت و موقعیت داستانی تسلط پیدا کنیم. کتاب حرفه: داستان نویس 8: تغییر وضعیت و موقعیت به قلم فرانک ای. دیکسون و ساندرا اسمیت، دقیقاً همون چیزیه که برای رسیدن به این تسلط نیاز داری.
از قلاب و طناب برای انتقال های نرم و بی دردسر گرفته تا استفاده هوشمندانه از آب و هوا و فصول، و همچنین مدیریت فلاش بک ها به شکلی که داستانت رو غنی تر کنه نه اینکه گیج کننده باشه، همه و همه توی این کتاب به بهترین شکل آموزش داده شده. یاد گرفتیم که پیوستگی صوری و معنایی مثل دو بال برای داستانت هستن و باید همیشه حواست به هماهنگی این دو باشه. همچنین، فهمیدیم که چطور با کنترل سرعت و ضرب آهنگ از طریق انتقال ها، می تونیم روی احساس خواننده تاثیر بذاریم و اون رو میخکوب داستانمون نگه داریم.
تسلط بر این هنر، داستان نویس رو یک گام بلند به سمت حرفه ای شدن نزدیک می کنه. یک نویسنده حرفه ای، فقط داستان نمی گه؛ اون دنیایی خلق می کنه که خواننده در اون گم میشه و دیگه دلش نمی خواد ازش بیرون بیاد. پیشنهاد می کنم حتماً این کتاب رو کامل بخونید و نکاتش رو توی نوشته هاتون تمرین کنید. شک نکنید که نتیجه اش شگفت انگیز خواهد بود. حالا نوبت شماست؛ تجربیاتتون رو توی این زمینه با ما به اشتراک بذارید و بگید کدوم تکنیک براتون کاربردی تر بوده؟
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب حرفه داستان نویس 8 | تغییر وضعیت و موقعیت" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب حرفه داستان نویس 8 | تغییر وضعیت و موقعیت"، کلیک کنید.