خلاصه کتاب قیدار اثر رضا امیرخانی | هر آنچه باید بدانید

خلاصه کتاب قیدار اثر رضا امیرخانی | هر آنچه باید بدانید

خلاصه کتاب قیدار ( نویسنده رضا امیرخانی )

اگر دنبال یک رمان متفاوت می گردید که شما را به دل تهران قدیم ببرد و با شخصیتی عجیب و دوست داشتنی آشنا کند، خلاصه کتاب قیدار رضا امیرخانی دقیقاً چیزی است که نیاز دارید. این کتاب داستان قیداری است؛ مردی که با ثروت و جوانمردی اش، در پی گمنامی است و می خواهد ارزش های از یاد رفته را زنده کند.

کتاب «قیدار»، یکی از آثار شاخص رضا امیرخانی، رمان نویس پرطرفدار معاصر ماست. این کتاب برای خیلی ها یه جور نقطه عطف تو ادبیات معاصر ایران به حساب میاد، چون هم حرف های نگفته ای داره و هم با زبونی می نویسه که شما رو میخکوب می کنه. اگه دوست دارید بدونید قیدار کیه، چه رازی تو سینه اش داره و چطور مرام لوطی گری رو تو دهه پنجاه تهران زنده می کنه، با ما همراه باشید. می خوایم یه سفر حسابی به دنیای قیدار داشته باشیم و ببینیم چرا این کتاب اینقدر مهم شده.

آشنایی با نویسنده: رضا امیرخانی، راوی داستان های خاص

قبل از اینکه بریم سراغ خود قیدار و دنیای عجیبش، بد نیست یه آشنایی کوچولو با نویسنده درجه یکش داشته باشیم: رضا امیرخانی. حتماً اسمش رو شنیدید، اگه نه، حتماً اسم کتاب های دیگهش مثل «منِ او»، «ارمیا»، «نفحات نفت» یا «رهش» به گوشتون خورده. امیرخانی متولد سال ۱۳۵۲ تو تهرانه و جدا از اینکه یه نویسنده کاربلده، تو زمینه های دیگه ای مثل نقد ادبی و حتی خلبانی هم حسابی فعاله. باور می کنید که تو سن کم، جوان ترین خلبان ایرانی بوده؟ این نشون میده که امیرخانی کلاً آدمی نیست که تو چارچوب بمونه و همیشه دنبال تجربه های جدیده.

شاید همین روحیه ی ماجراجو و کنجکاو باعث شده که سبک نوشتاریش هم یه جورایی خاص و یگانه باشه. امیرخانی تو نوشته هاش خیلی خوب از پسِ تلفیق سنت و مدرنیته برمیاد. یعنی هم می تونه از دل قصه های کهن و مفاهیم دینی و اخلاقی حرف های جدید بزنه، هم داستان هاش کاملاً امروزی و ملموس باشه. قلمش پر از جزئیات و توصیفات دقیقه که شما رو به دل داستان می بره. فکر کنم همین ویژگی هاست که آثارش رو اینقدر پرطرفدار کرده و «قیدار» هم دقیقاً یکی از همین نمونه های موفقه.

معرفی کتاب قیدار: یه جور نگاه اجمالی

خب، حالا که با نویسنده آشنا شدیم، بریم سراغ کتاب «قیدار». این رمان سال ۱۳۹۱ منتشر شد و اتفاقاً جایزه کتاب فصل رو هم برد. یعنی از همون اول معلوم بود که با یه اثر معمولی طرف نیستیم. ژانر کتاب رو میشه «رمان اجتماعی» با یه رگه های قوی از داستان های «قهرمان محور» دونست. یعنی محوریت اصلی داستان روی یه شخصیت خاص می چرخه که قراره کلی درس و پیام به ما بده.

داستان «قیدار» تو تهران دهه ۵۰ شمسی می گذره. اگه اهل فیلم ها و سریال های اون دوران باشید، می دونید که تهران اون موقع یه حال و هوای خاص خودش رو داشته؛ یه جور تلفیق از سنت های قدیمی و سر و کله زدن با مظاهر مدرنیته. قیدار، شخصیت اصلی داستان ما، یه گاراژدار بزرگه که کلی کامیون و راننده زیر دستش داره. ولی داستانش فقط یه داستان از یه سرمایه دار نیست. قیدار یه «جوانمرده». یه لوطی واقعی که اسمش تو کل تهران سر زبوناست. اون نه دنبال نام و نونه، نه پیِ شهرت. فقط می خواد به مردم کمک کنه و یه جورایی رسم و رسوم از یاد رفته ی جوانمردی رو دوباره زنده کنه. همین معرفی مختصر کافیه تا ته دلتون یه حس کنجکاوی برای شناخت بیشتر قیدار شکل بگیره، نه؟

خلاصه داستان کتاب قیدار: سفر پر فراز و نشیب یک جوانمرد

خب، می رسیم به قسمت جذاب ماجرا؛ خودِ داستان. «قیدار» روایت مردی به همین اسمه که یه گاراژ بزرگ تو تهران داره. اون صاحب چندین کامیون و آدمای زیادی زیر دستش کار می کنن. قیدار تو جامعه حسابی اسم و رسم داره، ولی نه به خاطر ثروتش، بلکه به خاطر مرام و مسلکش. یه جورایی «نان آور» خیلی از آدمای تنگ دسته و به خیرخواهی، انسانیت و جوانمردی معروفه. اون حتی با اسمش هم به یه جور تقدس و عرفان گره خورده؛ قیدار نام یکی از فرزندان حضرت اسماعیل (ع) بوده.

شروع داستان: قیدار و راز پنهانش

داستان با معرفی قیدار و گاراژ شلوغش شروع میشه. قیدار عاشق یه دختر جوون به اسم «شهلاجان» میشه که اختلاف سنی زیادی باهاش داره. برای کسب رضایت ازدواج، قیدار تصمیم می گیره با شهلاجان به اصفهان سفر کنه و سرِ مزار پدرِ شهلاجان تو قبرستان تخت فولاد، ازش اجازه بگیره. اما تو مسیر این سفر، یه اتفاق همه چیز رو عوض می کنه: یه تصادف سنگین که باعث میشه سفر نیمه کاره بمونه و از اون به بعد، پرده از «راز» قیدار برداشته میشه. این راز، تمام زندگی قیدار رو زیر و رو می کنه و تأثیر عجیبی روی رفتارهای خیرخواهانه اش می ذاره.

وقایع کلیدی: گره گشایی از آدم های طرد شده

بعد از تصادف، قیدار که تا اون موقع هم اهل کمک بود، بیشتر از قبل به سمت کارهای خیرخواهانه کشیده میشه، اما این بار با یه رویکرد عمیق تر و خاص تر. اون به سراغ آدمایی میره که جامعه طردشون کرده. مثلاً با گداها، معتادها، چپی ها و حتی رقصنده ی یک کافه (رقاصه کنتینانتال) با بزرگواری رفتار می کنه و بدون قضاوت اون ها رو می پذیره. قیدار نه اهل موعظه است و نه دوست داره خبر کارهای خوبش پخش بشه. اون فقط به آدمای بیچاره و گرفتار کمک می کنه و اون ها رو تو گاراژش پناه میده.

«آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده… از آدم بی خظا می ترسم، از آدم دو خطا دوری می کنم، اما پای آدم تک خطا می ایستم.»

یکی از مهم ترین کارهای خیرخواهانه ی قیدار، ازدواج با یه زنیه که قبلاً مورد تجاوز قرار گرفته. این کار قیدار، در اون زمان و مکان، یه جور دهن کجی به قضاوت های جامعه و نشون دهنده اوج جوانمردی و مردونگی اونه. اون به این زن زندگی دوباره می بخشه.

قیدار کم کم بزرگ تر میشه و هدفش اینه که یه حسینیه بزرگ بسازه؛ نه یه حسینیه معمولی، بلکه جایی برای اسکان آدمای بی خانمان و معتاد. اون دلش می خواد این آدما یه جایی داشته باشن که توش احساس امنیت کنن و بتونن دوباره به زندگی برگردن.

نقطه اوج و پایان داستان: گمنامی و رستگاری

هر چی داستان جلوتر میره، قیدار بیشتر و بیشتر به سمت گمنامی و دوری از شهرت کشیده میشه. انگار هدف نهاییش اینه که کارای خوبش رو بدون اینکه کسی بدونه انجام بده. اون می خواد با گمنامی، به نوعی رستگاری برسه. پایان داستان با چرخش های مهم و سرنوشت نهایی قیدار همراهه که نشون میده چطور یک انسان می تونه با پایبندی به اصول اخلاقی و جوانمردی، حتی تو یه جامعه آشفته، راه خودش رو پیدا کنه و به یه قهرمان واقعی تبدیل بشه. این بخش از داستان برای خیلی از خواننده ها خیلی جذابه، چون قیدار رو تو اوج گمنامی و کمال نشون میده.

تحلیل شخصیت قیدار: نماد جوانمردی و رازآلودگی

شخصیت قیدار، قلب تپنده این رمانه. یه کاراکتر چندوجهی و پر از پیچیدگی که هر چی بیشتر باهاش آشنا میشی، بیشتر به فکر فرو می ری. قیدار یه جورایی نماد اون چیزیه که شاید خیلیامون تو زندگی دنبالشیم: یه مردِ درست و حسابی، یه لوطی واقعی.

جوانمردی و لوطی گری: ریشه های عمیق

مهم ترین ویژگی قیدار، همین «جوانمردی» و «لوطی گری»شه. امیرخانی خیلی خوب این مفاهیم رو تو دل شخصیت قیدار جا داده. وقتی به قیدار فکر می کنیم، یاد اسطوره هایی مثل پوریای ولی یا جهان پهلوان تختی می افتیم. آدمایی که قدرت داشتن، اما قدرتشون رو برای کمک به ضعیف ها و مظلوم ها به کار می گرفتن. قیدار هم همینطوره. اون صاحب یه گاراژ بزرگه و دستش به دهنش میرسه، اما تمام هم و غمش اینه که گره از کار مردم باز کنه، نه اینکه ازشون سوءاستفاده کنه. اون به کسی کاری نداره، فقط می خواد خوب باشه و بقیه رو هم خوب کنه. به قول یکی از منتقدین:

«قیدار اهل موعظه نیست. آدم خبر بیار را خوش ندارد. قیدار با گدا، معتاد، چپی، رقاصه کنتینانتال، بزرگوارانه رفتار می کند و آن ها را می پذیرد. تو خدا گونه ای قیدار. باید شدنی اغاز کنیم به راه ورسم قیداری.»

این یعنی قیدار به این باور رسیده که کمک به انسان ها، بدون قضاوت و بدون منت، خودش بالاترین عمله.

تقدس و عرفانیت: ریشه های مذهبی

جالبه که بدونید حتی اسم «قیدار» هم ریشه های مذهبی داره و نام فرزند حضرت اسماعیل (ع) بوده. این انتخاب اسم بیراه نیست. جهان بینی قیدار و کارهایی که می کنه، یه هاله ای از تقدس و عرفان دور و برش ایجاد کرده. اون نه ادعای قدیس بودن داره و نه دنبال مقام معنوی. اما رفتارش، به خصوص پذیرش آدمای مطرود جامعه و کمک به اون ها، یه جور بوی عرفان میده. اون دنبال راه و رسمیه که شاید تو شلوغی های زندگی امروز گم شده باشه.

تناقض ها و پیچیدگی ها: مردی از دل زمانه

قیدار فقط یه شخصیت یک بعدی نیست که فقط کارهای خوب انجام بده. اون هم مثل هر انسان دیگه ای پیچیدگی های خاص خودش رو داره. تضاد بین ثروت زیاد و اصول اخلاقی سفت و سختش، مبارزه با زمانه ای که ارزش ها رو زیر پا می ذاره، همه این ها باعث میشه قیدار یه شخصیت خیلی واقعی و قابل لمس باشه. اون تو یه دوران پر از آشفتگی و تناقض زندگی می کنه؛ دورانی که سنت و مدرنیته دارن با هم دست و پنجه نرم می کنن. قیدار تو این شلوغی ها، سعی می کنه سنگرش رو حفظ کنه و به ارزش هایی که بهشون اعتقاد داره، وفادار بمونه.

راز قیدار: نقطه عطف شخصیت

و اما اون «راز»! بریف محتوا و خود کتاب هم به این راز اشاره می کنن. نقش این راز تو شکل گیری شخصیت و اقدامات قیدار خیلی مهمه. این راز، یه جورایی کاتالیزور (شتاب دهنده) اعمال خیرخواهانه ی قیداره. شاید همین راز، اون رو به سمت گمنامی و دوری از شهرت هل میده. رازی که تو همون سفر به اصفهان برملا میشه و مسیر زندگی قیدار رو عوض می کنه.

نقش شهلاجان: عشق و تأثیرش

نقش «شهلاجان»، نامزد قیدار، هم تو داستان مهمه. رابطه اون با قیدار نشون دهنده بُعد عاشقانه ی شخصیت قیداره و تأثیر این رابطه بر داستان رو نباید نادیده گرفت. شهلاجان یه جورایی همراه قیداره تو این مسیر پر پیچ و خم.

مضامین و پیام های اصلی کتاب قیدار

کتاب «قیدار» فقط یه داستان نیست، یه عالمه پیام و مفهوم رو تو خودش جا داده که خیلی از اونا برای جامعه امروز ما حسابی حرف دارن.

احیای ارزش های فراموش شده: جوانمردی، مردانگی، وفاداری، بخشش

مهم ترین پیام کتاب، احیای ارزش های اخلاقی و انسانیه که تو شلوغی های زندگی مدرن، انگار دارن به فراموشی سپرده میشن. قیدار نماد «جوانمردی»، «مردانگی»، «وفاداری» و «بخشش»ه. اون نشون میده که این ارزش ها هنوز هم می تونن وجود داشته باشن و جامعه ما بهشون نیاز داره. امیرخانی با خلق قیدار، به ما یادآوری می کنه که چقدر دلمون برای اینجور آدم ها تنگ شده.

تقابل سنت و مدرنیته: تهران دهه ۵۰

داستان تو دهه ۵۰ تهران می گذره. این دوره زمانی، خودش نماد یه جور تقابله: تقابل بین سنت های ریشه دار و مظاهر مدرنیته ای که یواش یواش داشتن وارد جامعه میشدن. روابط آدم ها، سبک زندگی ها، همه و همه نشون دهنده این کشمکش بودن. قیدار هم تو دل همین تناقضات زندگی می کنه و سعی می کنه اصالت خودش رو حفظ کنه. انگار امیرخانی می خواد بهمون بگه که چطور میشه تو دل مدرنیته هم اصالت رو نگه داشت.

اصلاح و بازگشت: مفهوم تک خطا

یه مفهوم خیلی قشنگ که تو این کتاب مطرح میشه، بحث «تک خطا» و جایگاه پشیمانی و رستگاریه. قیدار باور داره آدمایی که یه بار خطا کردن و پشیمون شدن، قابل اعتمادترن از آدمایی که اصلاً خطا نکردن. این دیدگاه، یه پنجره جدید رو به روی مفهوم گناه و توبه باز می کنه و به آدم ها امید میده که میشه برگشت و جبران کرد. این یه جور درس بزرگ برای بخشیدن و پذیرفتن آدم هاست.

جامعه شناسی دهه های ۵۰ تهران: آیینه ای از واقعیت

کتاب قیدار، یه تصویر خیلی دقیق از جامعه شناسی تهران دهه ۵۰ بهمون میده. روابط انسانی، طبقات اجتماعی، حتی تکه کلام ها و عادت های رفتاری اون دوران رو میشه تو این کتاب دید. انگار که یه دوربین رفت و تو دل اون زمان و مکان و تمام جزئیات رو ثبت کرده. این ویژگی باعث میشه خواننده حس کنه واقعاً تو اون دوره زندگی می کنه و با آدم هاش نفس می کشه.

گمنامی و پرهیز از شهرت: هدف نهایی قیدار

یکی از عجیب ترین و در عین حال قشنگ ترین دغدغه های قیدار، میل به «گمنامی» و «پرهیز از شهرت»ه. اون کارای خیر رو انجام میده، اما دوست نداره کسی ازش خبردار بشه. این برعکس خیلی از قهرمانای امروزیه که دنبال شهرت و دیده شدن هستن. هدف نهایی قیدار اینه که بدون چشم داشت، فقط کار درست رو انجام بده.

دغدغه نویسنده: ضرورت روایت قیدار

خود رضا امیرخانی معتقده که «روایت قیدار، ضرورت جامعه امروز ماست.» یعنی چی؟ یعنی امیرخانی فکر می کنه جای آدمایی مثل قیدار تو جامعه امروز ما خالیه. آدمایی که به جای ادعا، عمل کنن و به جای شعار، مرام داشته باشن. اون می خواد با این کتاب، یه جور تلنگر بهمون بزنه که بیایم دوباره به این ارزش ها فکر کنیم و شاید یه جورایی مرام پهلوانی رو با سویه های مذهبی قاطی کنیم تا بتونیم از گمراهی و تناقض های جامعه نجات پیدا کنیم.

سبک نگارش و شیوه های روایت در قیدار

یکی از دلایلی که کتاب قیدار اینقدر خاص و متفاوت شده، شیوه روایت و سبک نگارش خود رضا امیرخانیه. قلم امیرخانی همیشه یه جور امضای خاص داره و تو «قیدار» این امضا کاملاً واضحه.

زبان و لحن: شیرینی اصطلاحات قدیمی

امیرخانی تو این کتاب از زبانی استفاده می کنه که شاید برای بعضی ها اولش کمی غریبه باشه. کلمات و اصطلاحات خاص دهه ۵۰ شمسی، پر از چم و خم های زبانی اون دوران که فضای داستان رو خیلی واقعی تر و ملموس تر می کنه. انگار که داری با آدمای اون دوره حرف می زنی و پای صحبتشون می شینی. این زبان، هم حس نوستالژی داره و هم نشون میده که امیرخانی چقدر رو کلمات و ساختار جملاتش کار کرده تا حس و حال اون زمان رو به خواننده منتقل کنه. لحنش هم یه جورایی محاوره ای و خودمونیه، حتی اگه یکم اصطلاحات قدیمی توش باشه.

ساختار فصل ها: هر فصل، یک وسیله نقلیه!

یه نکته خیلی جالب و خلاقانه تو ساختار کتاب «قیدار»، اسم فصل هاشه. امیرخانی برای هر فصل، اسم یه وسیله نقلیه رو انتخاب کرده؛ از مرسدس کوپه کروک آلبالویی متالیک بگیر تا گاومیش دوازده سیلندر و حتی براق، مرکبی آسمانی. این انتخاب اسم ها فقط یه چیز فانتزی نیست. هر کدوم از این وسایل نقلیه، یه جورایی نمادگرایی دارن و با اتفاقاتی که تو اون فصل می افته، ارتباط معنایی پیدا می کنن. این کار، یه جور بازی هوشمندانه با خواننده است و باعث میشه هر فصل، یه حس و حال و سرعت مخصوص به خودش رو داشته باشه.

  1. مرسدسِ کوپه ی کروک آلبالویی متالیک
  2. تاکسی فیات، کبریتیِ دویست و دو
  3. اسبِ اینترنشنال
  4. موتور وسپای فاق گلابی
  5. هجده چرخِ اتاق دار
  6. پلیموثِ کورسیِ سیب فروش ها
  7. اف-هشتاد و پنجِ عینکیِ شیشه شکسته
  8. گاومیشِ دوازده سیلندر
  9. براق، مرکبی آسمانی، سپیدرنگ، با گوشی لرزان…

روایت کند یا پرکشش؟ دیدگاه های مختلف

در مورد سرعت روایت داستان «قیدار»، دیدگاه های مختلفی وجود داره. بعضی ها معتقدن داستان یواش یواش و آروم پیش میره و شاید برای بعضی خواننده ها کند باشه. اما در مقابل، خیلی ها هم میگن این کندی، عمق داستان و شخصیت پردازی رو بیشتر می کنه. امیرخانی عجله ای برای رسوندن داستان به نقطه اوج نداره، بلکه میخواد خواننده قدم به قدم با قیدار همراه بشه و تمام جزئیات رو لمس کنه. این شیوه روایت، به خواننده اجازه میده تا حسابی تو دنیای قیدار غرق بشه و باهاش زندگی کنه.

توصیفات: دقت در جزئیات

امیرخانی توصیف گر ماهریه. دقتش تو جزئیات و توصیف محیط و شخصیت ها واقعاً مثال زدنیه. وقتی کتاب رو می خونید، انگار وارد گاراژ قیدار میشید، بوی ماشین ها رو حس می کنید و صدای راننده ها رو می شنوید. این توصیفات دقیق، کمک می کنه که فضای داستان کاملاً برای خواننده ملموس و قابل باور بشه و خودش رو تو دل تهران دهه ۵۰ حس کنه.

بریده هایی از کتاب قیدار

برای اینکه بیشتر با فضای کتاب آشنا بشید، بد نیست چند تا از جملات و بریده های مهمش رو بخونیم. این جملات نشون دهنده سبک نوشتاری امیرخانی و عمق فکری کتابه.

«صبحِ اولِ صبح، ده نفری، دور تا دورِ حوضِ کنارِ دفترِ گاراژ نشسته اند روی سنگ های لبه ی باغچه. از تصادف دو ماه گذشته است و آقا از بالاخانه پایین نیامده است. نه این که نیامده باشد، آمده است، اما چه آمدنی؟ بی حوصله و دمغ. نگاهی کرده است به دفتر و دستک و کلفتی بارِ میرزا و چند دفتریِ دیگر کرده است و برگشته است بالا. چند ساعتی یک بار فریادی کشیده است که قلیان و چای ببرند. بعدتر بچه های دفتر ساعت به ساعت، سر می زده اند و قلیان و چای می برده اند و با همین کار، صدای نعره ی قیدار را هم خاموش کرده بودند.»

این بریده، حس و حال اول داستان و اون غم و غصه ای که بعد از تصادف سراغ قیدار میاد رو خیلی خوب نشون میده. فضای گاراژ و آدمایی که دور حوض نشستن، یه تصویر واقعی از اون دوران رو جلوی چشممون میاره.

«قیدار چای نخورده، سر بر می گرداند و می رود سراغ گاومیش و درش را باز می کند. دیروز گاومیش را از درویش مکانیک تحویل گرفته اند. درویش دو روز، بوفالو را آچارکشی کرده بود و به رسمش با وضو، همه ی پیچ ها را باز کرده بود و دوباره بسته بود. قیدار حالا برای اول بار می رود که سوار گاومیش شود. پای راست را می گذارد روی زه لبه، که کار پله را می کند. دستش را می گیرد به فرمان و یاعلی می گوید. همان طور که نیمه روی رکاب ایستاده است و نگاهی به آسمان می کند، به لحن می گوید: اول از ساقی کوثر رخصت… دوم از ارباب بی کفن رخصت… سوم از رفقای باوفای حق م که گفت، بی رخصت ارباب وفا دم نزنم، از خشت زمین تا به ثریا رخصت…»

این بخش نشون دهنده روحیه مذهبی و اعتقاد قلبی قیداره. قبل از شروع هر کاری، یه جور اجازه می گیره و با توکل و ذکر یا علی شروع می کنه. این همون ریشه های عرفانی و لوطی گری قیداره که تو متن بهش اشاره کردیم.

نقد و بررسی و نظرات خوانندگان درباره قیدار

مثل هر کتاب دیگه ای، «قیدار» هم موافق ها و مخالف های خودش رو داره. نظرات خواننده ها و منتقدها معمولاً دو دسته میشن:

نقدهای مثبت: تمجید از جوانمردی و زبان قدرتمند

خیلی از خواننده ها و منتقدها از شخصیت پردازی قیدار حسابی تعریف می کنن. میگن امیرخانی تونسته یه کاراکتر قوی و ماندگار بسازه که واقعاً نماد جوانمردیه. احیای مفاهیم اخلاقی مثل لوطی گری و مردانگی هم یکی دیگه از نقاط قوتیه که بهش اشاره میشه. زبان کتاب هم که گفتیم، برای خیلی ها جذابه و حس و حال دهه ۵۰ رو به خوبی منتقل می کنه.

  • «لذت بردم.مخصوصا از بخشهای اخر کتاب، انجایی که قیدار به گمنامی پناه برد و کامل شد. مرام قیداری حلقه مفقوده دوران ماست. تکنولوژی اسیرمان کرده است و ردپای قیدارها محو شده است در برهوت روزگاران امروز ما. ممنونم از اقای امیرخانی. قیداری برای ما ساختی که سیاه وسفیدها را رها نمی کند و پناهی میشود برای این گنهکاران و زخم خوردگان و طرد شدگان از اجتماع.»
  • «کتاب عالی بود…از بهترین آثار نویسنده»
  • «خیلی قشنگ و دلنشین بود.»

نقدهای منفی: کندی داستان و اغراق

البته، همه هم از کتاب تعریف نمی کنن. بعضی ها معتقدن داستان «کندی» داره و برای همین ممکنه برای همه کشش لازم رو نداشته باشه. یعنی اگه اهل رمان های پر هیجان و سریع هستید، شاید تو این کتاب یکم احساس خستگی کنید. یه عده هم میگن تو شخصیت پردازی قیدار، یکم «اغراق» شده و شاید اونقدر کامل و بدون نقص باشه که از واقعیت دور بشه. به عبارتی، شخصیت قیدار اونقدر ایده آله که ممکنه برای بعضی ها قابل باور نباشه.

  • «داستان کشش نداشت و مایوس کننده بود»
  • «خالق اثر برای خلق شخصیت قیدار، چنان دست و دلبازی به خرج داده است که در نهایت امر، به اصطلاح، شور را از مزه به در کرده! وزنِ شخصیت قیدار به آن اندازه سنگین است که منطق روایی قصه اش را زیر سوال می برد و داستان را از تعادل خارج کرده است!»
  • «نوع بیان کتاب زیبا بود ولی داستان کشش کافی را نداشت»

در کل، میشه گفت «قیدار» کتابیه که برای هر خواننده ای تجربه متفاوتی رو رقم میزنه. اگه دنبال یه داستان آروم و عمیق هستید که پر از مفاهیم اخلاقی و انسانیه، حتماً ازش خوشتون میاد. اما اگه سرعت و هیجان براتون مهمه، شاید بهتر باشه با یه دید بازتر سراغش برید.

قیدار برای چه کسانی توصیه می شود؟

خب، با این همه توضیحات، شاید این سوال براتون پیش بیاد که اصلاً این کتاب به درد من می خوره یا نه؟ بیاین ببینیم «قیدار» برای چه جور آدمایی نوشته شده:

  1. علاقه مندان به ادبیات داستانی معاصر ایران: اگه کلاً از خوندن رمان های ایرانی و آشنایی با نویسنده های خوب کشورمون لذت می برید، «قیدار» یه انتخاب عالیه.
  2. دوست داران داستان های قهرمانی و لوطی گری: اگه به مفهوم جوانمردی، پهلوانی و مرام و مسلک قدیم علاقه دارید، شخصیت قیدار حسابی براتون جذابه. اون یه جورایی احیاگر این مفاهیم تو دوران معاصره.
  3. کسانی که به دنبال رمان های اجتماعی و اخلاقی هستن: «قیدار» پر از دغدغه های اجتماعی و اخلاقیه. اگه دوست دارید داستانی بخونید که شما رو به فکر فرو ببره و درباره ارزش های زندگی تأمل کنید، این کتاب حرف های زیادی براتون داره.
  4. پژوهشگران و دانشجویان ادبیات: اگه تو حوزه ادبیات تحقیق می کنید یا دانشجو هستید، «قیدار» به خاطر شخصیت پردازی خاص، مضامین عمیق و سبک نوشتاری منحصر به فردش، می تونه یه سوژه عالی برای تحلیل و بررسی باشه.
  5. آدم هایی که فرصت خوندن کل کتاب رو ندارن (ولی کنجکاون): اگه وقت ندارید یه رمان ۲۹۶ صفحه ای رو کامل بخونید، ولی دوست دارید با خلاصه اش از محتوا و پیام های اصلیش سر در بیارید، این مقاله همین هدف رو دنبال می کنه.

این کتاب شاید برای اونایی که دنبال رمان های اکشن، عاشقانه صرف یا خیلی سریع پیش رونده هستن، انتخاب اول نباشه. «قیدار» برای غرق شدن تو یه فضای خاص و یه تفکر عمیق تر نوشته شده.

نتیجه گیری: قیدار، فقط یک رمان نیست

خب، رسیدیم به آخر این سفر طولانی تو دنیای «قیدار». همونطور که دیدید، کتاب «قیدار» رضا امیرخانی فقط یه رمان معمولی نیست. یه جور سفر به دل گذشته است، سفری که توش با مردی از جنس جوانمردی های فراموش شده آشنا میشیم. قیدار با اون راز تو دلش، با اون گاراژ شلوغش، و با اون مرام لوطی گریش، یه تلنگر جدی به جامعه امروز ما میزنه.

این کتاب یادآوری می کنه که ارزش هایی مثل مردانگی، بخشش، کمک به همنوع و دوری از شهرت، هنوز هم مهم و کارسازن. امیرخانی با قلم هنرمندانه اش، نه تنها یه داستان جذاب تعریف می کنه، بلکه یه جور «مرام نامه» رو بهمون ارائه میده. «قیدار» نشون میده که حتی تو شلوغی های زندگی مدرن و تو دل تناقضات شهری مثل تهران دهه پنجاه، میشه راه خودت رو پیدا کنی و به یه قهرمان گمنام تبدیل بشی.

اگه تا حالا این کتاب رو نخوندید، امیدواریم این خلاصه شما رو ترغیب کرده باشه که حداقل یه نگاهی بهش بندازید. شاید قیدار، همون پهلوانی باشه که جامعه امروز ما بهش نیاز داره تا دوباره راه و رسم رفاقت و مردونگی رو یادمون بده. این رمان فقط برای خوندن نیست، برای فکر کردنه.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب قیدار اثر رضا امیرخانی | هر آنچه باید بدانید" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب قیدار اثر رضا امیرخانی | هر آنچه باید بدانید"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه