خلاصه جامع کتاب فطری بودن دین | مرتضی مطهری

خلاصه کتاب فطری بودن دین ( نویسنده مرتضی مطهری )
آیا تا حالا فکر کرده اید که چرا انسان ها، حتی اونایی که هیچ وقت اسم دین هم به گوششون نخورده، دنبال یه قدرت برتر، یه معنای عمیق تر و یه هدف والا توی زندگیشون می گردن؟ این کشش درونی، این حس کنجکاوی برای پیدا کردن حقیقت و این میل به پرستش، همون چیزیه که استاد شهید مرتضی مطهری توی کتاب فطری بودن دین بهش می پردازه. این کتاب ارزشمند، نشون می ده که دین صرفاً یه سری آداب و رسوم یا اعتقاداتی نیست که از بیرون به ما تحمیل شده باشه؛ بلکه ریشه اش عمیقاً توی سرشت و فطرت خود ماست. اگر می خواهید با نگاه متفاوت مطهری به این موضوع مهم آشنا بشید، این خلاصه حسابی به کارتون میاد.
چرا باید کتاب فطری بودن دین شهید مطهری را بخوانیم؟
راستش را بخواهید، فهمیدن اینکه دین چطوری با ذات انسان گره خورده، مثل باز کردن یه گره کور توی ذهن خیلی هاست. استاد مطهری، توی این کتاب، کاری کرده کارستان! اون اومده و مفهوم «فطرت» رو که شاید تو نگاه اول خیلی فلسفی و سنگین به نظر برسه، با زبانی ساده و استدلال هایی محکم برامون باز کرده. این مفهوم، یعنی فطرت، همون مادر معارف اسلامی و پایه و اساس جهان بینی و ایدئولوژی اسلامه. یعنی اگه بفهمیم فطرت چیه و چطوری کار می کنه، خیلی از سؤالاتمون درباره دین، خدا و حتی خودمون جواب پیدا می کنه. انگار یه نقشه راه به دست می آوریم که نشون می ده چطوری باید مسیر زندگی رو پیش بریم.
یک عمر سخنرانی، یک کتاب ناب
داستان شکل گیری کتاب «فطری بودن دین» هم خودش شنیدنیه. این کتاب در واقع حاصل شش جلسه گفت وگو و بحث استاد مطهری با انجمن اسلامی پزشکان توی سال ۱۳۵۵ هست. فکرش را بکنید، یک استاد بزرگوار که با دل و جان برای روشن شدن حقیقت تلاش می کنه، میاد جلوی جمعی از پزشکان روشنفکر و درباره یکی از عمیق ترین مفاهیم انسانی حرف می زنه. همین گفت وگوها، که با پرسش و پاسخ هم همراه بوده، باعث شده که بحث به جاهای باریک تر و جذاب تری کشیده بشه و ابعاد جدیدی از موضوع فطرت نمایان بشه. اینکه استاد این قدر با سعه صدر به نقدها و سؤالات گوش می داده و با روی باز جواب می داده، واقعاً درس آموزه. برای همین هم هست که این کتاب، برخلاف خیلی از کتاب های فلسفی دیگه، لحنی پویا و زنده داره و شما رو از اول تا آخر با خودش می کشونه.
فطرت یعنی چی؟
اولین قدم برای فهمیدن کتاب، اینه که بفهمیم استاد مطهری وقتی از «فطرت» حرف می زنه، منظورش چیه؟ خیلی ها ممکنه این کلمه رو با «غریزه» یا «طبیعت» اشتباه بگیرن، ولی مطهری دقیقاً این ها رو از هم جدا می کنه.
تعریف لغوی و اصطلاحی فطرت: شروعی بی سابقه
کلمه «فطرت» از ریشه «فَطَرَ» میاد که توی قرآن هم زیاد به کار رفته. «فَطَرَ» یعنی «ابداع کردن»، «خلق کردن بدون سابقه قبلی». مثلاً وقتی می گیم «فاطر السماوات و الارض»، یعنی خداوند آسمان ها و زمین رو بدون هیچ الگوی قبلی و از هیچ خلق کرده. پس وقتی میگیم چیزی «فطری» هست، یعنی یه چیزیه که از همون ابتدا توی ذات انسان گذاشته شده، یه جور خلقت خاصه برای انسان. این فطرت، یه امر تکوینیه؛ یعنی انسان تو شکل گیریش نقشی نداشته و از بدو تولد همراهشه. یه جور استعداد یا آمادگی درونیه که انسان رو برای پذیرش دین و حقیقت آماده می کنه. استاد می گه اگه انسان رو به حال خودش رها کنی، خودش به سمت همون راهی میره که براش تعیین شده، مگر اینکه عوامل بیرونی منحرفش کنن.
فرق فطرت با طبیعت، غریزه و صبغه: یک بار برای همیشه!
حالا که با تعریف فطرت آشنا شدیم، بیایید ببینیم فطرت چه فرقی با مفاهیم دیگه ای مثل طبیعت و غریزه و صبغه داره که ممکنه قاطی بشن:
- طبیعت: این واژه بیشتر برای موجودات بی جان یا ویژگی های جسمانی ما به کار میره. مثلاً اینکه انسان راست قامت راه میره یا چشم هاش یه ساختار خاصی داره، این ها ویژگی های طبیعی ماست. یعنی تو به وجود اومدنشون، ما نقشی نداشتیم و اکتسابی نیستن. «طبیعی است» یعنی انسان به طور خودبه خودی این ها رو داره.
- غریزه: این واژه بیشتر برای حیوانات و اون بخش هایی از وجود انسان که نیمه آگاهانه و غیر اکتسابیه به کار می ره. مثلاً یه حیوان نوزاد، بدون آموزش، میدونه چطوری باید دنبال غذا بره یا از خطر فرار کنه. این یه حس درونیه که حیوان بهش علم نداره، فقط عمل می کنه. غریزه بیشتر مربوط به نیازهای جسمانی و مادی ماست، مثل خواب یا خوراک.
- فطرت: اینجا دقیقاً فرق اصلی مشخص میشه. فطرت برخلاف غریزه که نیمه آگاهانه است، آگاهانه تره. یعنی انسان اون چیزی رو که می دونه، می تونه بفهمه که می دونه. فطرت مربوط به مسائل انسانی و روحی ماست، نه فقط امور مادی. مثلاً میل به زیبایی، حقیقت جویی یا خداپرستی، همه از ریشه های فطری ماست. به قول استاد مطهری، فطرت یه چیزیه که تو روح و روان انسان نهادینه شده، نه فقط تو جسمش.
- صبغه: این کلمه هم توی قرآن به معنی «رنگ الهی» اومده. استاد مطهری می گه صبغه یعنی اون رنگی که خدا به انسان میزنه و اون رو با بقیه موجودات فرق میده. فطرت هم یه جورایی همون «رنگ الهی» هست که تو وجود انسان گذاشته شده و باعث میشه انسان یه جور خاصی باشه.
فطرت و نقطه مقابلش: آیا همه چیز اکتسابی است؟
یکی از دیدگاه های مهمی که استاد مطهری بهش می پردازه، نظریه مقابل فطرت هست: اینکه آیا همه چیز تو وجود انسان اکتسابی هست و انسان با یه «صفحه سفید» به دنیا میاد؟ یعنی هیچ گرایش یا شناختی از قبل نداره و همه چیز رو محیط بهش یاد می ده؟
استاد مطهری این دیدگاه رو نقد می کنه. اون میگه اگه قرار باشه همه چیز اکتسابی باشه، پس هیچ پایه و اساسی برای اخلاق، انسانیت و حتی خود فکر کردن وجود نداره. اگه همه چیز رو محیط به ما یاد بده، پس اصولی مثل «کل بزرگتر از جز است» که بدیهیه، چطوری یاد گرفتیم؟ مطهری معتقده که انسان با یه سری استعدادها و گرایش های اولیه به دنیا میاد که پایه های تفکر و میل به کمال رو تشکیل می دن. تربیت و محیط فقط این استعدادها رو شکوفا می کنن یا خدایی نکرده، نابودشون می کنن.
«مسئله فطری بودن دین، این حقیقت را در برمی گیرد که گرایش به خداشناسی و پیروی از اصول خاصی که با نام دین وجود دارد، از ذات و درون انسان سرچشمه می گیرد.»
لایه های فطرت: شناخت و گرایش
استاد مطهری، فطرت رو دو بخش اصلی تقسیم می کنه: «فطریات ادراکی» (همون چیزایی که می فهمیم) و «فطریات احساسی و گرایشی» (همون چیزایی که می خوایم).
فطریات ادراکی (آنچه می فهمیم)
توی این بخش، استاد مطهری سراغ بحث «شناخت» میره. آیا ما از همون اول همه چیز رو می دونیم؟ یا هیچی نمی دونیم؟ استاد سه دیدگاه رو مطرح می کنه:
-
دیدگاه اول (هیچ ندانستن): بعضی ها میگن انسان وقتی به دنیا میاد، هیچی نمیدونه. مثل یه صفحه سفید کاغذ که هیچ نوشته ای روش نیست. همه چیز رو بعداً از طریق تجربه و آموزش یاد می گیره. به آیه ۷۸ سوره نحل هم استدلال می کنن:
وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً
(و خدا شما را از شکم مادرانتان در حالی که هیچ نمی دانستید، بیرون آورد). - دیدگاه دوم (همه چیزدانستن): بعضی مثل افلاطون معتقدن انسان قبل از تولد، همه چیز رو می دونسته و وقتی به این دنیا میاد، فقط باید یادش بیاد (تذکر).
- دیدگاه سوم (اسلامی – مطهری): استاد مطهری میگه هیچ کدوم از اینا درست نیست! انسان یه سری اصول اولیه تفکر رو بالفطره می دونه، اما نه اینکه از قبل توی ذهنش باشن. بلکه به محض اینکه تصوری از اون ها پیدا می کنه، فوراً و بدون نیاز به آموزش یا استدلال، اون ها رو تصدیق می کنه. مثلاً بچه تا وقتی مفهوم «کل» و «جزء» رو ندونه، نمی فهمه که کل از جزء بزرگ تره. اما وقتی این مفاهیم رو درک کرد، بدون نیاز به معلم، این قضیه براش بدیهیه. یعنی استعداد فهم این بدیهیات رو از اول داره.
حالا یه سوال مهم پیش میاد: قرآن از یک طرف میگه هیچی نمیدونستید و از طرف دیگه میگه یادآوری کن، تو فقط یادآوری کننده ای. این تناقض رو چطوری میشه حل کرد؟
جواب استاد مطهری اینه که فطریاتی که قرآن بهشون اشاره می کنه، مثل فطریات افلاطونی نیست که انسان از قبل همه چیز رو بدونه. بلکه به این معنیه که استعداد اینها توی هر کسی هست، به طوری که همین قدر که بچه به مرحله ای رسید که بتونه اینها رو تصور کنه، تصدیقشون براش فطری و بدیهی میشه. پس آیه اول با این مسئله که توحید فطریه و قرآن خیلی از مسائل رو به عنوان تذکر مطرح می کنه، منافاتی نداره؛ چون فطری بودن به معنی اینه که احتیاج به آموزش و استدلال نداره، نه اینکه قبل از دنیا اومدن همه رو می دونسته.
فطریات احساسی و گرایشی (آنچه می خواهیم)
بعد از شناخت ها، نوبت میرسه به خواسته های ما. آیا انسان تو زمینه خواسته ها و میل ها هم فطریاتی داره؟ استاد مطهری خواسته های انسان رو به دو دسته تقسیم می کنه:
- خواسته های جسمی: این ها کاملاً وابسته به جسم هستن، مثل خوابیدن یا نیاز به خوراک. این ها معمولاً امور غریزی هستن.
-
خواسته های روحی: این ها همون سلسله غرایز و فطریاتی هستن که تو بخش خواسته ها و میل ها قرار می گیرن و روانشناسان بهشون می گن روحی. لذت های ناشی از این ها هم لذت روحی هستن. استاد مطهری پنج گرایش فطری اصلی رو معرفی می کنه:
- حقیقت جویی: میل به درک واقعیت اشیاء و دنبال کشف حقیقت بودن. آدم همیشه دنبال اینه که بدونه چی درسته و چی غلطه.
- خیر اخلاقی (فضیلت طلبی): این همون گرایش به فضیلت و امور غیرحسیه. یعنی گاهی اوقات ما یه کاری رو می کنیم که نه منفعت مادی داره، نه لذت جسمی، ولی چون خوبه و درسته، انجامش می دیم. مثل کمک به دیگران بدون چشمداشت.
- زیبایی خواهی: میل به جمال و زیبایی مطلق. این گرایش میتونه هم به شکل دوست داشتن زیبایی باشه، هم به شکل آفرینش زیبایی (هنر).
- خلاقیت و ابداع: انسان ذاتاً دوست داره چیزی رو خلق کنه که قبلاً نبوده. این همون میلیه که باعث میشه ما دنبال نوآوری و ساختن باشیم.
- عشق و پرستش (بی نهایت خواهی): این میل یکی از مهم ترین گرایش های فطریه که استاد مطهری مفصل بهش می پردازه. انسان ذاتاً دنبال یه معشوق حقیقی و مطلقه، دنبال بی نهایت. این همون کششیه که انسان رو به سمت خدا و عبادت می کشونه.
این پنج مقوله، دو توجیه اساسی دارن: یا از فطرت انسان سرچشمه می گیرن (یعنی تو سرشت روحی انسان نهادینه شدن) یا اینکه فطری نیستن و باید برای هر کدوم توجیهات بیرونی پیدا کنیم. ماتریالیست ها معمولاً گرایش های انسان رو به عوامل بیرونی نسبت می دن، ولی اسلام معتقده این ها جزئی از وجود انسانی هستن.
شواهد قرآنی و روایی بر فطری بودن دین
استاد مطهری برای اثبات فطری بودن دین، دلایل محکمی از قرآن و روایات میاره که واقعاً آدم رو به فکر فرو می بره.
قرآن چه می گوید؟
قرآن پر از اشاراتی به فطرت انسانه. چند تا از مهم ترین آیات رو با هم ببینیم:
-
آیه ۳۰ سوره روم (آیه فطرت):
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا… فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ
این آیه خیلی صریحه. میگه روی خودت رو به سمت دین کن، در حالی که حق گرا هستی. این همون فطرت الهیه که خدا همه انسان ها رو بر پایه اون آفریده. این خلقت خدا تغییرپذیر نیست، یعنی دین جزو سرشت انسانه و نمیشه عوضش کرد. و میگه این همون دین راست و مستقیمه. یعنی واقعاً نمیشه واضح تر از این گفت که دین یه چیز درونیه! -
آیه ذر (اعراف ۱۷۲):
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ…
استاد مطهری این آیه رو به عالم «ذر» یا همون عالم «پیمان اولیه» ربط میده. میگه خدا از پشت فرزندان آدم، نسلشون رو بیرون آورد و اون ها رو بر خودشون گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ و همه گفتن بله. این یعنی همه انسان ها در یه زمانی، چه به صورت بالفعل یا بالقوه، خدا رو به عنوان پروردگارشون شناختن و باهاش پیمان بستن. این پیمان توی عمق وجودمون هست و دین همون تجلی این پیمانه. -
آیه یس (۶۰ و ۶۱):
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، وَأَنِ اعْبُدُونِي ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ
اینجا هم خدا از یه پیمان قدیمی حرف میزنه که با بنی آدم بسته شده. اینکه شیطان رو پرستش نکنید و فقط من رو عبادت کنید. استاد میگه پرستش شیطان اینجا به معنی تبعیت از اونه. این آیه نشون میده راه مستقیم، راه بندگی خداست که از همون اول تو وجود انسان قرار داده شده. -
سایر آیات: مثل آیه
أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ
(آیا در خدا شکی هست، خالق آسمان ها و زمین؟). این آیه هم میگه اونقدر وجود خدا بدیهیه که جای شک نداره، مگر اینکه کسی خودش رو به بی خبری بزنه.
در روایات و نهج البلاغه چه نشانه هایی هست؟
غیر از قرآن، روایات و سخنان ائمه هم به وضوح به فطری بودن دین اشاره دارن:
-
حدیث نبوی:
كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ
(هر نوزادی بر فطرت متولد می شود، سپس پدر و مادرش او را یهودی، مسیحی یا مجوسی می کنند). این حدیث خیلی معروفه و به وضوح نشون میده که انسان با گرایش به خداپرستی به دنیا میاد و انحرافات بعدی نتیجه تربیت های بیرونیه. -
خطبه اول نهج البلاغه (امام علی):
لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسىّ نعمته و یحتجّوا علیهم بالتّبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول
(خداوند پیامبرانش را فرستاد تا از مردم بخواهند پیمان فطرتشان را ادا کنند، نعمت فراموش شده اش را به یادشان بیاورند و با ابلاغ رسالت بر آنان حجت آورند و گنجینه های عقولشان را آشکار سازند). این فراز نشون میده وظیفه پیامبران یادآوری و شکوفا کردن همون چیزیه که توی فطرت انسان پنهان شده. -
دعای اول صحیفه سجادیه (امام سجاد): تو همین دعای حمد، امام میفرماد:
ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا
(با قدرتش خلق را ابداع کرد ابداعی…) که دلالت بر همین خلقت بدون سابقه و خاص انسانی میکنه.
دلایل عقلی و فلسفی: چرا دین ریشه کن نمی شود؟
استاد مطهری علاوه بر شواهد نقلی (قرآن و حدیث)، دلایل عقلی و منطقی هم برای فطری بودن دین مطرح می کنه که حسابی قضیه رو برامون روشن می کنه.
عمومیت دین در طول تاریخ
اگه به تاریخ بشر نگاهی بندازیم، می بینیم که از همون قدیم الایام، تو هر قوم و قبیله ای، حتی ابتدایی ترینشون، یه نوع گرایش دینی وجود داشته. از پرستش طبیعت و حیوانات گرفته تا پرستش خدایان متعدد و بعد هم خدای یگانه. این عمومیت، یعنی اینکه دین در همه فرهنگ ها و اعصار حضور داشته، نشون می ده که این گرایش یه چیز اتفاقی یا جغرافیایی نیست، بلکه ریشه ای عمیق تر و عمومی تر تو وجود انسان داره. اگه دین یه چیز اکتسابی بود، انتظار می رفت تو بعضی جوامع اصلاً اثری ازش نباشه، در حالی که اینطور نیست. ویل دورانت، مورخ معروف، هم به این نکته اشاره می کنه که ریشه های بی دینی ها، اغلب از سوء برداشت ها یا مشکلات اجتماعی سرچشمه می گیره، نه از نبود گرایش ذاتی به دین.
عدم امکان نابودی گرایش دینی
یک دلیل دیگه برای فطری بودن دین، اینه که گرایش دینی رو نمیشه از بین برد. تو طول تاریخ، خیلی ها تلاش کردن دین رو نابود کنن؛ از حکومت های مستبد گرفته تا فیلسوفان ماتریالیست. اما با وجود همه این تلاش ها، دین از بین نرفته و دوباره سر برآورده. مثل یه بوته که هر چقدر هم چیده بشه، ریشه هاش دوباره جوانه میزنه. این نشون میده که دین یه ریشه عمیق تو وجود انسان داره که با این بادها نمی لرزه. مارکسیسم که دین رو افیون توده ها می دونست، تو عمل دیدیم که حتی با سرکوب های شدید، نتونست گرایش دینی رو تو مردم از بین ببره و بعد از مدتی، با فروپاشی این ایدئولوژی ها، دین دوباره زنده شد.
قضایای بدیهی و بی نهایت خواهی انسان
استاد مطهری میگه انسان یه میل بی نهایت خواهی تو وجودش داره. یعنی هیچ وقت از هیچ چیز محدود و متناهی سیر نمیشه. اگه شما یه آدم رو توی بهترین و مرفه ترین حالت ممکن قرار بدی، بازم یه چیزی تو وجودش هست که اون رو به سمت فراتر از این دنیا می کشونه. این میل به بی نهایت، نشون دهنده اینه که وجود ما برای یه کمال مطلق طراحی شده. این کمال مطلق، همون خداونده. پس اگه انسان دنبال کمال مطلقه، و هرچیزی غیر خدا محدوده، پس انسان ذاتاً دنبال خداست. این یک قضیه بدیهیه که انسان ذاتاً دنبال مطلق و بی نهایته، و دین همون راه رسیدن به این بی نهایته.
تئوری های مخالف فطرت: نقد دیدگاه های غربی
حالا که فهمیدیم فطرت چیه و چه شواهدی برایش وجود داره، بیایید ببینیم استاد مطهری چطوری به نظریات اونایی که می گفتن دین فطری نیست، جواب میده. این بخش از کتاب واقعاً جذابه، چون استاد با استدلال های محکم، بنیان فکری ماتریالیست ها و جامعه شناسان رو به چالش می کشه.
وقتی دین را از جای دیگر می بینند!
خیلی از فلاسفه و جامعه شناسان غربی، منشأ دین رو به چیزهایی غیر از فطرت نسبت می دادن. مثلاً می گفتن دین یا از جهل بشر میاد، یا از ترس و زبونی، یا ابزاری برای حکومت هاست، یا حتی تجلی روح اجتماعیه. استاد مطهری دونه به دونه این نظریه ها رو بررسی می کنه و نشون میده که چرا این دیدگاه ها ناقص و ایراد دارن.
فویرباخ و خودبیگانگی انسان
فویرباخ (Feuerbach) میگه: انسان یه سری کمالات و آرزوهای بزرگ داره که تو خودش نمی بینه. برای همین، این کمالات رو به یه موجود خیالی به اسم «خدا» نسبت میده و خودش رو از خودش بیگانه می کنه. یعنی خدا رو انسان می سازه، نه خدا انسان رو. به قول خودش: در زمین دیگران خانه مکن / کار خود کن کار بیگانه مکن / کیست این بیگانه، تن خاکی تو / کز برای اوست غمناکی تو
.
نقد مطهری: اگه این حرف درست باشه، پس هر چی انسان خودش رو بیشتر بشناسه، نیاز به خدا کمتر میشه و دین باید محو بشه. در حالی که ما می بینیم با پیشرفت علم، نیاز به دین از بین نرفته. ثانیاً، اگه انسان فقط یه موجود مادی باشه، دوگانگی روح و بدن رو چطوری میشه توجیه کرد؟ دین میگه انسان هم روح داره هم بدن. ثالثاً، اگه دین از بیچارگی و ساقط شدن تو حیوانیت میاد، چرا اغلب انسان های شریف و کمال جو مذهبی هستن؟ استاد میگه قضیه برعکسه: انسان چون شریف و کمال جوئه، به سمت خدا میره، نه چون به حیوانیت سقوط کرده.
کنت و اسپنسر: دین، محصول جهل؟
کنت (Comte) و اسپنسر (Spencer) میگن: دین از جهل بشر به علل حوادث طبیعی میاد. انسان های اولیه چون نمی دونستن چرا بارون میاد یا رعد و برق میزنه، این ها رو به خدایان نسبت می دادن.
نقد مطهری: اگه دین محصول جهل بود، پس افراد باسواد نباید مذهبی باشن، در حالی که هم عالم مذهبی داریم، هم جاهل بی دین. علم و جهل ربطی به اصل گرایش دینی نداره.
راسل: دین، از ترس و زبونی؟
راسل (Russell) میگه: دین ناشی از ترس و زبونی انسانه. انسان وقتی از بلایای طبیعی می ترسیده یا تو زندگی به مشکل برمی خورده، برای آرامش خودش، به خدا پناه می برده و به چیزهایی مثل قضا و قدر یا بهشت و جهنم اعتقاد پیدا می کرده تا سختی ها رو تحمل کنه.
نقد مطهری: استاد برای رد این نظریه، داستان حضرت ابراهیم رو مثال میزنه. حضرت ابراهیم توی غار بزرگ شد و هیچ ترسی از محیط بیرون نداشت. وقتی برای اولین بار ستاره و ماه و خورشید رو دید، با کمال آرامش و از سر تعقل، اونا رو نپذیرفت و گفت: لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ
(من افول کنندگان را دوست ندارم). و به دنبال یه موجود ثابت و غیرقابل تغییر گشت که مدبر جهانه. اینجا نه ترسی بود، نه جهلی. فقط یه حرکت فطری و عقلانی به سمت حقیقت.
مارکسیسم: دین، افیون توده ها؟
مارکسیسم میگه: دین ساخته طبقه حاکم و استثمارگره تا مردم رو ساکت نگه دارن و ازشون سوءاستفاده کنن. دین مثل «افیون توده هاست» که باعث میشه طبقه محروم دردشون رو حس نکنن و شورش نکنن.
نقد مطهری:
- اشکال تاریخی: تاریخ نشون میده دین از همون قدیم ترین ایام وجود داشته، حتی قبل از اینکه طبقات اجتماعی شکل بگیرن.
- پیروان دین: تمام پیروان ادیان از طبقه محروم نبودن. خیلی از انسان های آگاه و قدرتمند هم مذهبی بودن.
- بقای دین: اگه طبقات از بین برن، دین هم باید از بین بره. در حالی که تو کشورهای سوسیالیستی که مدعی بودن طبقات رو از بین بردن، دیدیم که دین از بین نرفت و دوباره زنده شد.
دورکیم: دین، تجلی روح اجتماعی؟
دورکیم (Durkheim) میگه: دین تجلی «روح جمعی» یک جامعه است. یعنی انسان در واقع جامعه خودش رو می پرسته. هر انسانی دو «من» داره: «من فردی» و «من جمعی». وقتی کاری میکنه، در واقع اون «من جمعی»شه که تجلی پیدا کرده.
نقد مطهری:
- استقلال فرد: اگه جامعه یک واحد حقیقی بود، پس فرد توش حل میشد و استقلالی نداشت. در حالی که قرآن نشون میده افراد می تونن جامعه شون رو عوض کنن. جامعه ترکیب اعتباریه، نه طبیعی.
- مراتب نفس: اسلام سه مرتبه برای نفس انسان قائل میشه (اماره، لوامه، مطمئنه)، نه اینکه دو «من» جدا از هم داشته باشیم. همون نفس انسانه که گاهی تو حد پایین عمل می کنه و گاهی به خودش سرزنش می کنه و گاهی به آرامش میرسه.
چرا این نظریه ها آبکی اند؟
در مجموع، استاد مطهری معتقده همه این نظریه های مخالف فطرت، چند تا ایراد اساسی دارن:
- صرفاً فرضیه اند: هیچ کدوم دلیل محکمی ندارن و فقط در حد یه فرضیه مطرح شدن. فرق فرضیه با نظریه اینه که فرضیه یه احتمال اولیه است برای تحقیق، ولی نظریه فرضیه ایه که ادله و شواهد قوی اون رو تایید کردن.
- مدعای بدون دلیل: اغلب این نظریه ها هیچ دلیل محکمی ندارن و حتی دلایل برخلافشون هم هست.
- تناقض های درونی: خیلی از این نظریه ها تو خودشون تناقض دارن و نمیتونن جوابگوی همه ابعاد وجود انسان باشن.
به قول استاد: «دین امری فطری و ثابت است.» و برای اثباتش به داستان حضرت ابراهیم اشاره می کنه که از دل غار، بدون هیچ تأثیری از تمدن، به دنبال خدا گشت و او را «فاطر السماوات و الارض» یافت. این یعنی فطرت انسان، حتی بدون تعلیم و تربیت، به سوی خدا گرایش داره.
فطرت و مسائل مهم زندگی
مفهوم فطرت اون قدر گسترده ست که فقط به اینکه دین از کجا میاد، ختم نمیشه. استاد مطهری تو کتاب «فطری بودن دین»، این مفهوم رو به مسائل مهم دیگه زندگی هم ربط میده. این بخش ها نشون میده که چقدر دیدگاه فطری می تونه به ما توی حل چالش های فکری و اخلاقی کمک کنه.
فطرت و جاده شناخت حقیقت
شناخت حقیقت، یکی از اون میل های فطریه که قبلاً گفتیم. استاد مطهری میگه فطرت ما تو فرآیند شناخت، نقش خیلی مهمی داره. اون اصول اولیه ای که عقل ما بدون هیچ معلمی می پذیره (مثل اینکه «کل بزرگتر از جز است»)، همون فطریات ادراکی ما هستن. یعنی فطرت، پایه های شناخت رو تو وجود ما بنا می کنه. اگر این اصول فطری رو منکر بشیم، دیگه نمیتونیم یه جهان بینی محکم و ثابت داشته باشیم. برای همین، فلسفه های ماتریالیستی که همه چیز رو محصول عوامل بیرونی می دونن، نمی تونن اصول ثابتی برای تفکر قائل بشن. فطرت به ما کمک می کنه تا حقیقت رو بشناسیم و از گمراهی دوری کنیم.
تکامل انسانی: ثابت یا متغیر؟
یکی از بحث های داغ تو فلسفه، اینه که آیا ارزش های انسانی (مثل عدالت، صداقت، خوبی) ثابتن یا با زمان و مکان تغییر می کنن؟ بعضی ها میگن اخلاق نسبیه و هر ارزشی تو دوره خودش درسته. مارکسیست ها مثلاً میگفتن اخلاق برای کمونیست ها یه چیزه و برای کاپیتالیست ها یه چیز دیگه.
پاسخ مطهری: استاد مطهری قویاً معتقده که اصول و ارزش های انسانی، ثابتن. تکامل انسانی به معنی تغییر این اصول نیست، بلکه به معنی رشد و شکوفایی بیشتر همون فطریات و استعدادهاییه که از اول تو وجود ما بودن. یعنی انسان در طول تاریخ، نه اینکه ماهیتش عوض بشه، بلکه به سمت کمال همون ماهیت خودش حرکت می کنه. اگه اخلاق رو متغیر بدونیم، دیگه اخلاق نیست، میشه یه سری آداب و رسوم که هیچ قداستی نداره. «اخلاق لااقل از نظر اصول مساوی است».
ایشون دیدگاه هایی مثل نیچه و اگزیستانسیالیسم رو هم نقد می کنه که معتقدن ارزش های انسانی ساخته خود انسانن و صرفاً برای سود و منفعت به وجود اومدن. مطهری میگه انسانیت چیزی نیست که انسان اون رو بسازه، چون ساخته بشری در حد صنعت و فنه، نه واقعیت وجودی. انسان فقط تو ابزارها میتونه تصرف کنه، نه تو هدف های اصلیش که از فطرتش سرچشمه میگیرن.
عشق و پرستش: نمود بی نهایت خواهی فطری
یکی از شیرین ترین و عمیق ترین بخش های کتاب، جاییه که استاد مطهری به مفهوم «عشق» می پردازه و اون رو با فطرت بی نهایت خواهی انسان پیوند میده.
- تعریف عشق: استاد میگه «محبت وقتی به حالتی برسه که زمام فکر و اراده انسان رو بگیره، میشه عشق.» یعنی عشق، اوج محبته. عشق، انسان رو از حالت عادی خارج می کنه، تمرکز شدید ایجاد می کنه و هم می تونه سازنده باشه، هم ویرانگر.
-
نظریات مختلف درباره عشق:
- فروید: عشق رو جنسی و عضلانی میدونه که ریشه فیزیولوژیکی داره.
- حکما (ابن سینا، ملاصدرا): عشق رو دو نوع میدونن: جسمانی (که مجازی و غریزیه و با رسیدن به معشوق ارضا میشه) و روحانی/نفسانی (که حقیقیه). حکما معتقدن تو روح انسان، بذری برای عشق روحانی وجود داره که معشوق حقیقی اون، یه حقیقت ماوراء طبیعته.
- عرفا (محی الدین ابن عربی): اونا میگن عشق حقیقی فقط برای خداست و محاله انسان غیر خدا رو واقعاً دوست داشته باشه. اون ها معتقدن هر عشقی، حتی عشق مجازی، در نهایت به عشق الهی برمی گرده و هدف نهایی انسان، اتصال روحش به معشوق مطلقه.
استاد مطهری میگه چرا وقتی عاشق به معشوق زمینی میرسه، گاهی حالت دل زدگی پیدا می کنه؟ چون انسان طالب کمال مطلقه و هیچ چیز محدود و متناهی نمیتونه سیرابش کنه. فقط وقتی به کمال مطلق برسه، آرامش میگیره.
و اما «پرستش»: مطهری عبادت رو هم همون تجلی عشق بی نهایت خواهی انسان میدونه. عبادت وقتی واقعیه که خالصانه برای خدا باشه و هدفش خود خدا باشه، نه رسیدن به دنیا. این یعنی عبادت، عملی فطریه که ریشه در میل انسان به بی نهایت داره.
حرف آخر: چرا باید به فطرت برگردیم؟
خب، رسیدیم به آخر این سفر فکری جذاب با استاد مطهری و کتاب «فطری بودن دین». اگر بخواهیم یک جمع بندی کوتاه داشته باشیم، باید بگوییم که کلید فهم دین و انسان از دیدگاه مطهری، همین مفهوم «فطرت» هست. این کتاب به ما نشون میده که دین صرفاً یه سری قانون و دستور از بیرون نیست، بلکه ریشه اش توی عمق وجود خود ماست. همون کشش های درونی به سمت حقیقت، زیبایی، خیر اخلاقی، خلاقیت و در نهایت، عشق و پرستش بی نهایت.
دیدگاه استاد مطهری در مورد فطرت انسانی در اسلام، نه تنها به خیلی از شبهات پیرامون منشأ دین پاسخ میده، بلکه پایه و اساس محکمی برای جهان بینی اسلامی ما میذاره. این نگاه باعث میشه که ما به دین به عنوان یه نیروی درونی و یه مسیر برای شکوفایی استعدادهای وجودی مون نگاه کنیم، نه یه بار اضافی یا یه سری اعتقادات خشک. کتاب فطری بودن دین مطهری بهمون یادآوری می کنه که پیامبران نیومدن چیزی رو به ما تحمیل کنن که توی وجودمون نیست؛ اونا فقط اومدن تا اون گنجینه های پنهان وجودمون رو بیدار کنن و یادمون بندازن که کی هستیم و به کجا باید بریم.
پس اگر دوست دارید عمیق تر با این مباحث آشنا بشید، یا حتی سؤالاتی تو ذهنتون دارید که جوابش رو پیدا نکردید، پیشنهاد می کنم حتماً کتاب کامل «فطری بودن دین» رو مطالعه کنید. این خلاصه فقط یه پنجره کوچیک رو به دنیای بزرگ اندیشه های استاد مطهری باز کرد. مطمئن باشید مطالعه خود کتاب، افق های جدیدی رو به روی ذهنتون باز می کنه و شما رو به تأمل بیشتری در باب سرشت خودتون و جایگاه دین در اون وامی داره.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه جامع کتاب فطری بودن دین | مرتضی مطهری" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه جامع کتاب فطری بودن دین | مرتضی مطهری"، کلیک کنید.